معرفی کتاب..
#معرفی_کتاب
داستان نفوذ داستانیست عجیب، مخصوصاً اگر پای زن در میان باشد!
نویسنده: نرجس شکوریان فرد
انتشارات عهد مانا
دیشب ماشین سفیر کشور… تک سرنشینه، وارد باغ شد اما موقع خروج یه زن هم توی ماشین بود که پوشش درستی هم نداشت؛ ما فقط تصویر گرفتیم اما سیاه کار گفت قضیه چی بوده!
سر امیر چرخید سمت حمید و نگاه ریز شده اش روی او ماند.
طاها سکوت بدی کرده بود، همه می دانستند جز امیر.
طاها طاقت نیاورد و کمی آب خورد و جمله اعتراضی را گفت: آدم باید خیلی رو غیرتش تسلط داشته باشه که این سفرای اروپایی رو تحمل کنه!
اما بدتر از اون آدم باید اینو بپرسه که به مردم ما چی خوروندن که بعضی از ایرانی های پر غیرت رو به این جا کشوندن!؟
امیر کلافه شده بود که حمید با صدای گرفته ای گفت:
فلانی… که بازیگره دیروز همراه زن و دختر و دومادش توی جلسه بودن؛ سفیر کشور… میگه همسرتون رو بدید برای امشب من، مَرده میگه من مشکلی ندارم اگه خودش بخواد؛ اونی که توی ماشین بوده، همسر بازیگر معروفمون بوده!
سکوت بر همه اتاق حاکم شده بود؛ حتی بر زمان هم، بر اشیا هم…
-به چه قیمتی؟
-به قیمت وعده تبعه همون کشور اروپایی شدن!
*معاونت پژوهش مدرسه علمیه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) یزد*